๑۩۞۩๑سرزمین عشق ๑۩۞۩๑
پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:, :: 19:21 :: نويسنده : vahid
دختري از پسري پرسيد: آيا من چون ماه زيبا هستم؟ پسر گفت: نه دخترك با نگاهي مضطرب پرسيد: آيا حاظر هستي تكه اي از قلبت را به من بدهي؟ پسر خنديد و گفت: نه دختر با گريه پرسيد: آيا در هنگام جداي گريه خواهي كرد؟ پسر دوباره خنديد و گفت:نه دختر با دلي شكسته از جا بلند شد و در حالي كه قطرات الماس اشك چشمانش را نوازش ميكرد قصد رفتن كرد اما پسر دستش را گرفت و در چشمانش خيره شد و گفت: تو به اندازه ماه زيبا نيستي بلكه زيباتر هستي و من تمام قلبم را تا ابد به تو ميدهم نه تكه اي از آن راو اگر از من جدا بشي گريه نخواهم كرد بلكه خواهم مرد |
درباره وبلاگ ![]() نام : غم نام خانواگي:بيسیک نام پدر:درد نام مادر: پريشاني نام پدربزرگ : درويش تنها نام مادربزرگ : سلطان غم محل تولد:ويرون شهر تاريخ تولد:يكي از روز هاي باروني شماره شناسنامه : عدد تنهايي شغل:منتظر وضعيت فكري:فقط سوال جرم:افراط درعاشقي تاريخ جرم:روز اول خوشي ساعت جرم:شروع تپش قلب محل جرم :آشيان دوست علت جرم:فقط زندگي وزن:به سنگيني بغض چند ساله قد:كمتر از خاك رنگ چشم:صورتي رنگ مو:همرنگ درد تحصيلات:پايه آخر بد بختي مدت محکوميت : حبس ابد چراغم : شمع سقفم : اسمان مونسم : شب کارم : حسرت يادم : انتظار تو دردم : فراغ فريادم : سکوت ارزويم :ديدار تو زندگيم : فقط تو ادرس : خيابان غمستان – ميدان تنهايي – چهارراه بدبختي – خيابان رنج – کوچه غربت آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان ![]()
![]() |
|||||||||||||||