๑۩۞۩๑سرزمین عشق ๑۩۞۩๑
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 16:19 :: نويسنده : vahid
دوستت دارم یعنی چی؟ داشتن را در تمام رویاهایش باور می کند
نگری
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 15:44 :: نويسنده : vahid
اگه بگم قول می دم تا همیشه باهات باشم... اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم... اگه بگم تو آسمون عشق من فقط تویی... اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی... اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم... اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم... اگه بگم ماه منی٬ هر نفس راه منی... اگه بگم بال منی٬ لحظه ی پرواز منی... میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال... میشی برام باغبون میوه های تشنه و کال... میشی برام ماه شبای بی سحر... میشی برام ستاره ی راه سفر... ولی بدون هر جا باشی یا نباشی... مال منی....
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 15:29 :: نويسنده : vahid
نشسته بود روی زمین و داشت تیکه هایی رو از روی زمین جمع می کرد بهش گفتم: کمک نمی خوای گفت : نه، گفتم: خسته میشی بذار کمکت کنم دیگه........گفت : نه خودم جمع می کنم. گفتم :حالا تیکه ها چی هست؟ بد جوری شکسته شده معلوم نیست چیه؟؟؟ نگاه معنی داری کرد و گفت: قلبم این تیکه های قلب منه که شکسته خودم باید جمعش کنم بعدش گفت:می دونی چیه رفیق؟آدمای این دوره زمونه دل داری بلد نیستند وقتی می خوای یه دل پاک و بی ریا رو به دستشون بسپری تودستشون نگرفته میندازنش زمین و میشکوننش میخوام تیکه هاشو بسپارم به دست صاحب اصلیش اون دلداری خوب بلده میخوام بدم بهش، بلکه این قلب شکسته خوب بشه آخه میدونی اون خودش گفته که قلب های شکسته رو دوست داره،تیکه های شکسته ی قلب را جمع کرد ویواش یواش ازم دور شد. و من توی این فکر چرا ما آدما دل داری بلد نیستیم موندم دلم می خواست بهش بگم خوب چرا دلت رو میسپاری دست هرکسی؟ انگار فهمید توی دلم چی گفتم و گفت:دلم رو به دست هر کسی نسپردم اون برای من هرکسی نبوداینارو گفت و رفت سمت دریا سهم تنهاییهاش دریایی بود که رازدارش بود.......
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 15:19 :: نويسنده : vahid
همه ی وجودم پر شده از فریاد بی صدایی به کی بگم این درد بی همزبونی من چه غریبم توی این شبهای بی قراری تو خلوت خودم با سکوت و سیاهی همنشینم هر شبی چه لذتی داشت اون لحظه های کنار هم بودن چی شد که خط جدایی زدن به بخت تو و من عزیز مهربونم نمی دونی که بی تو چه سردم من شب و روز غصه و غم شدن همدم من ازم نپرس چرا اینجوریه حالم من هنوزم تو زندون تو در بندم دلم گرفته با خودم آواز دلتنگی می خونم ای مهربونم بیا تا واست از عاشقی بخونم من با اینکه از تو دورم ،ولی خیالم با تو هر دم ای کاش سرنوشت تو و من اینجوری نبود روزگار هم با ما کمی مهربونتر بود من هر دم لبریزم از عشقت آرزوم دیدن روی ماهت سهم عاشقا از عشق جداییه اینم رسم عاشقی و شیداییه
دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:, :: 15:14 :: نويسنده : vahid
دفتر عشـــق كه بسته شـد
|